فصل گل و بلبل شد یاد تو دلم افتاد

فکر تو در این جان است عشق تو نرفت از یاد

رویت به نظر آمد شد دیده دل روشن

رستم ز غم آندم من شد شوره دل گلشن

زلف تو به دست باد از روی خوشت دل شاد

زخم از دل من برخاست تا دست تو مرهم داد

ای لعل لبت هستی ای باعث سرمستی

از عشق تو من مستم آیا تو چو من هستی

دل در گرو عشقت بیدل شده و مجنون

در پیکر من جاری عشق تو به جای خون