نفیسه

نفس شدی برای من تو برکت سرای من

نمیدهم به جز تو دل تو گشته ای خدای من

فدای مهربانیت صدای آسمانیت

فلک نیارد همچو تو فرشته ای برای من

یگانه دلبری مرا که کرده دل ز من جدا

یگانه ای به قلب من چو بشنوی صدای من

سرم به سجده ات ببین مرا فتاده بر زمین

سحر شده شب سیه اجابت دعای من

همای زندگانیم نفیسه ام جوانیم

همیشه مانده نام تو به نای بی نوای من

ای که از کوچه معشوقه ما میگذری

از کوچه معشوقه یتان دوش گذشتم

بر سر در آن با گهر دیده نوشتم

جانا تو که بر خاک رهش قید نداری

بهتر که در این شط جنون پا نگذاری