سرمه بر چشم دلم می کشی با خنده ات

دل شود پیشت علیل گر نباشد بنده ات

می بده بر بی غمان من شوم مست رخت

غم زدل کاهد مرا تکیه بر دست رخت

یار من گشتی عجب دل زمن بربوده ای

با غروبت هر شبی بر غمم افزوده ای

هستیم بردی زکف نازنین خوانی مرا

گر به پیشت مرد دل از خودت دانی مرا