بهناز فاطمه
باد بهاری وزید مژده بدادم ز عید
فصل گل و لاله شد پرده غنچه درید
هوش زسر پر کشید تا سر کویت رسید
این تن بی جان من تا که نگاهت بدید
نام تو را گفته ام زآتش دل پخته ام
طالب رویت شدم بی تو من آشفته ام
از سر شب تا سحر از تو گرفتم خبر
مهر تو در کوی دل حلقه زند در به در
زاده افکار من شعر شدی یار من
هور پر از نور و ناز نقطه پرگار من
+ نوشته شده در ساعت توسط صمد ناصری دستنایی
|